سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت حضرت علی اکبر علیه‌السلام

شاعر : سیدپوریا هاشمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
قالب شعر : ترکیب بند

می‌شود گاهی وصال ازسختی هجران درست            مثل لبخندی که شد از دیده گریان درست

کوزه مجنون شکست و حال مجنون خوب شد            می‌کنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست


از پـیـمبـر زاده مـا یـک پـیـمـبـر آمـده            یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست

هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی            این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست

خـانـه‌ات آبـاد آقـا! یـوسـف کـنـعـان تو            صد گلستان می‌کند از کلبه احزان درست

زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است

می‌نویسم هرچه احمد باز حیدر می‌شود            می‌نـویـسم هـر قـدَر الله! اکـبر می‌شـود

ساکن عرش است و عرش از او معلی می‌شود            کوثر محض است و آب از او مطهر می‌شود

هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است            شک ندارم این جوان روزی پیمبر می‌شود

هر زمان که بی‌نقاب از کوچه‌ای رد می‌شود            به هوای دیدنش در کوچه محشر می‌شود

در بقیع و در نجف سر می‌شود هرلحظه‌اش            روزگـار هرکسی پائـینِ پا سر می‌شود

با اذانش سُبحه و سجـاده مستی می‌کنند
هم بلال و هم مؤذّن زاده مستی می‌کنند

نام او باشد عـلی و هست زهـرا بیشتر            تکـیه بر این شاهـزاده کرده بابا بیـشتر

قد و بالای پسرها دلخـوشی مادر است            کـیف کرد از دیـدنش پس اُمِّ لیلا بیشتر

خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدی‌ست            جبرئیل از این شباهت می‌خورد جا بیشتر

ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است            می‌دمـد روی لـبـش انّـا فـتـحـنا بیـشـتر

زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین            گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیـشتر

مثل جدش بی‌نظیر و مثل جدش لافتی‌ست
چرخش شمشیر او عیناً شبیه مجتبی‌ست

عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد            در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد

جار می‌زد اسم حیدر را به روی مأذنه            چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد

دستـبوس عمه‌اش بود و رکاب عمه‌اش            بر حفاظت از حـریم زینـبی مأمور شد

ای بقـربان نـمازش؛ ای فدای گریه‌اش            در مناجات شبـش سجاده کوه طور شد

اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر            با خودش می‌گفت مادر جان! زیارت جور شد!

راه افـتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محـاسن برد بهـر اکبرش

بـر تن اکـبـر زره بـر شـانـه بـابـا عـبـا            گریه می‌کرد از غمش حتی زره حتی عبا

تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد            جمع و جورش کرد آخرسر علی را با عبا

یک علی آمد به میدان! شد صد و ده تا علی!            یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا

این جوانان بنی هاشم چه زجری می‌کشند            تا نگـردد ناگهـان سرریز از هرجا عبا

خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است            چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!

در محرم روضه ماه صفـر را می‌برند
یک نفر کُشته شد اما دونفر را می‌برند

نقد و بررسی